- 3089
- 1000
- 1000
- 1000
دعای چهل و نهم صحیفه سجادیه - دعا در دفع مکر دشمنان
با صدای بشیر جزایری
( وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی دِفَاعِ کَیْدِ الْأَعْدَاءِ ، وَ رَدَّ بَأْسِهِمْ )
(دعاى آن حضرت در دفع نیرنگ دشمنان و برگرداندن اذیت آنان)
إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ ،
بار الها، هدایتم فرمودى ولى به کارهاى پوچ پرداختم،
وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ ،
و پندم دادى اما سنگدل شدم،
وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ ،
و بهترین نعمت به من دادى و نافرمانى کردم،
ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ ،
سپس به زشتى گناه آگاهم فرمودى و از آنم بازداشتى و من از آن آگاه شدم،
فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ ،
پس از تو آمرزش خواستم و از من درگذشتى،
فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ ،
ولى به گناه بازگشتم و تو پوشاندى،
فَلَکَ إِلَهِی الْحَمْدُ
پس ستایش تو راست اى خداى من
تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَةَ الْهَلَاکِ ،
خود را به وادیه اى هلاکت افکندها م
وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ ،
و به دره هاى تباهى وارد شده ام،
تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ
و با ورود در آن در معرض قهر تو قرار گرفته ام، و با فرود آمدن در آن با عقوبتت روبه رو شده ام،
وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ ،
و وسیله ام به سوى تو توحید است،
وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئاً ،
و دستگیره ام آن است که چیزى را با حضرتت شریک نساختم،
وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً ،
و با حضرتت خدایى نگرفتم،
وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی ،
و اکنون با وجودم به سویت گریزانم،
وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسیءِ ،
و گریزگاه انسان بدکار و پناهگاه آن که سود خویش را از دست داده
وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِىِ
و پناهنده شده درگاه توست،
فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ ،
پس چه بسا دشمنى که شمشیر دشمنیش را بر من برهنه نموده،
وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مُدْیَتِهِ ،
و دم تیغش را علیه من تیز کرده،
وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ ،
و سر نیزه اش را به قصد حمله بر من تند ساخته،
وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ ،
و زهره اى کشنده اش را به آشامیدنیم آمیخته،
وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ ،
و مرا آماج تیرهاى خود نموده،
وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ ،
و دیده مراقبتش از من نخفته،
وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ ،
و تصمیم گرفته که به من زیانى رساند،
وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ
و از آب ناگوار و تلخش به من بچشاند،
فَنَظَرْتَ یَا إِلَهِی إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتَِمالِ الْفَوَادِحِ ،
ولى تو- اى خداى من- ناتوانى و ضعفم را از تحمل بارهاى گران،
وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ ،
و عجزم را از انتقام گرفتن از آن که قصد کارزار من کرده،
وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی ،
و تنهایى مرا در برابر بسیارى عده کسانى که با من دشمنى نموده اى،
وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیما لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی
و درحال بىخبرى من در کمین گرفتار کردن من نشسته اند در نظر گرف تى،
فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ ،
پس به نص رتم آغاز کردى، و پشتم را به قدرتت محکم نمودى،
وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ ،
آنگاه حدت او را شکستى،
ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ ،
و پس از آنکه در جمع کثیرى بود وى را تنها گذاشتى،
وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ ،
و مرا بر او پیروز نمودى،
وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ
و تیرى را که به سوى من نشانه گرفته بود به سوى خودش بازگرداندى،
وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ ،
و بدون اینکه خشمش تسکین یابد،
فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ ،
و آتش کینه اش فرونشیند،
وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ ،
او را بازگرداندى،
قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ
تا سرانگشتان خود را به دندان گزید،
وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ
و رخ برتافت در حالى که لشگرش از هم پاشید
وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ ،
و چه بسا متجاوزى که با حیله هاى خود درباره ام ستم کرده،
وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ ،
و دام هاى شکارش را برایم پهن کرده،
وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ ،
و همت خود را بر زیر نظر داشتن من گماشته،
وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِیسَتِهِ ،
و چون درنده اى که به انتظار به دست آوردن فرصت براى شکارش کمین نماید در کمین من نشسته،
وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَةَ الْمَلَقِ ،
در حالى که خوشرویى چاپلوسى را برایم اظهار مى کرد،
وَ یَنْظُرُنِی عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ
و با شدت خشم مرا مى پایید،
فَلَمَّا رَأَیْتَ یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَ تَعَالَیْتَ دَغَلَ سَرِیرَتِهِ ،
و چون تو- اى خداى من که والا و برترى-
وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ ،
فساد باطن و زشتى آنچه را در دل داشت دیدى،
أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ ،
او را با مغز در آن گودالى که براى شکار کنده بود در انداختى،
وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِهِ ،
و در پرتگاه ساخته اش افکندى،
فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا ،
تا پس از طغیانش ذلیلانه در بند دامى که خیال داشت مرا در آن ببیند درافتاد،
وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لَا رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ
و اگر رحمت تو نبود آنچه بر سر او آمد نزدیک بود بر سر من آید
وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ ،
و چه بسا حسودى که به سبب من اندوه گلوگیرش شده،
وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ ،
و شدت خشم همچون استخوان در گلویش گیر کرد،
وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ ،
و با نیش زبان مرا اذیت کرد،
وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ ،
و مرا به عیوب خودش طعنه زد،
وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ ،
و آبرویم را آماج تیر حسادت کرد،
وَ قَلَّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ ،
و مسائلى بر من بست که دائم در خودش بود،
وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ ،
و از روى نیرنگ بر من خرده گرفت،
وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ
و با فریبش آهنگ من نمود،
فَنَادَیْتُکَ یَا إِلَهِی مُسْتَغِیثاً بِکَ ،
آنگاه- اى خداى من- فریادخواهانه تو را صدا زدم،
وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِکَ ،
در حالى که به سرعت مستجاب شدن دعا اطمینان داشتم،
عَالِماً أَنَّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ کَنَفِکَ ،
و آگاه بودم که هر کس در سایه حمایتت جا گرفت ستم نبیند،
وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ ،
و هر که به پناهگاه انتقام تو پناه برد او را وحشتى نباشد،
فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ
و تو مرا به قدرت خود از شر او نگاهداشتى
وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی ،
و چه بسا ابرهاى گرفتارى که از من برطرف فرمودى،
وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ ،
و ابرهاى نعمت که بر من باراندى،
وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا
و چه جویبارهاى رحمت که روان ساختى،
وَ عَافِیَةٍ أَلْبَسْتَهَا ،
و عافیت که بر من پوشاندى،
وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا ،
و چشمه هاى حوادث که به خاک انباشتى،
وَ غَوَاشِیَ کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا
و پرده هاى غم که برطرف کردى
وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ ،
و چه بسا گمان نیکو که آن را تحقق دادى،
وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ ،
و تهیدستى که جبران فرمودى،
وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ ،
و در افتادنى که بلند کردى،
وَ مَسْکَنَةٍ حَوَّلْتَ
و بیچارگى که از میان برداشتى،
کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلًا مِنْکَ ،
تمام اینها از روى تفضل و انعام تو بوده،
وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَى مَعَاصِیکَ ،
و در همه آنها من در گناهان دست و پا میزدم،
لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ ،
اما بدکردارى من تو را از کامل کردن احسانت بازنداشت،
وَ لَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ ،
و این احسانت مرا از ارتکاب علل خشم تو منع ننمود،
لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ
تو در انجام برنامه خود مسئول نیستى،
وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ ،
و همانا از تو درخواست شد عطا کردى،
وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ ،
و درخواست نشد و آغاز به بخشش نمودى،
وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ ،
و فضلت طلبیده شده و کم نگذاشتى،
أَبَیْتَ یَا مَوْلَایَ إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً ،
تو خوددارى کردى اى مولاى من مگر از احسان و اکرام و تفضل و انعام،
وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ ،
و من خودارى کردم مگر از درافتادن در محرمات،
وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ ،
و تجاوز از حدودت،
وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِیدِکَ ،
و غفلت از تهدیدت.
فَلَکَ الْحَمْدُ إِلَهِی مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ ،
پس حمد مخصوص توست اى خداى من: مقتدرى که مغلوب نمى گردى،
وَ ذِی أَنَاةٍ لَا یَعْجَلُ
و مهلت دهنده اى که شتاب نمى کنى
هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ ،
این مقام کسى است که به فراوانى نعمت ها اعتراف نموده،
وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ ،
و آن را به تقصیر مقابله کرده،
وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ
و درباره خود به ضایع کردن همه امورش گواهى داده است
اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالُْمحَمَّدِیَّةِ الرَّفِیعَةِ ،
بار خدایا به وسیله مقام بلند محمدى،
وَ الْعَلَوِیَّةِ الْبَیْضَاءِ ،
و ولایت روشن علوى به تو تقرب مى جویم،
وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا ،
و به واسطه آن دو به سویت رومى کنم که مرا از شر فلان و فلان پناه دهى،
فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ ،
زیرا این پناه دهى در جنب توانگریت تو را دچار مضیقه نمى کند،
وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
و در جنب قدرتت تو را به زحمت نمى اندازد، و تو بر همه چیز توانایى
فَهَبْ لِی یَا إِلَهِی مِنْ رَحْمَتِکَ
پس از رحمت و دوام توفیق خود بهرهاى به من بخش که آن را نردبان رسیدن به خشنودى تو کنم،
وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِکَ ،
وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَو به سبب آن از عقوبتت ایمن گردم،
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ
اى مهربانترین مهربانان.
( وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی دِفَاعِ کَیْدِ الْأَعْدَاءِ ، وَ رَدَّ بَأْسِهِمْ )
(دعاى آن حضرت در دفع نیرنگ دشمنان و برگرداندن اذیت آنان)
إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ ،
بار الها، هدایتم فرمودى ولى به کارهاى پوچ پرداختم،
وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ ،
و پندم دادى اما سنگدل شدم،
وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ ،
و بهترین نعمت به من دادى و نافرمانى کردم،
ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ ،
سپس به زشتى گناه آگاهم فرمودى و از آنم بازداشتى و من از آن آگاه شدم،
فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ ،
پس از تو آمرزش خواستم و از من درگذشتى،
فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ ،
ولى به گناه بازگشتم و تو پوشاندى،
فَلَکَ إِلَهِی الْحَمْدُ
پس ستایش تو راست اى خداى من
تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَةَ الْهَلَاکِ ،
خود را به وادیه اى هلاکت افکندها م
وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ ،
و به دره هاى تباهى وارد شده ام،
تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ
و با ورود در آن در معرض قهر تو قرار گرفته ام، و با فرود آمدن در آن با عقوبتت روبه رو شده ام،
وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ ،
و وسیله ام به سوى تو توحید است،
وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئاً ،
و دستگیره ام آن است که چیزى را با حضرتت شریک نساختم،
وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً ،
و با حضرتت خدایى نگرفتم،
وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی ،
و اکنون با وجودم به سویت گریزانم،
وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسیءِ ،
و گریزگاه انسان بدکار و پناهگاه آن که سود خویش را از دست داده
وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِىِ
و پناهنده شده درگاه توست،
فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ ،
پس چه بسا دشمنى که شمشیر دشمنیش را بر من برهنه نموده،
وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مُدْیَتِهِ ،
و دم تیغش را علیه من تیز کرده،
وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ ،
و سر نیزه اش را به قصد حمله بر من تند ساخته،
وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ ،
و زهره اى کشنده اش را به آشامیدنیم آمیخته،
وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ ،
و مرا آماج تیرهاى خود نموده،
وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ ،
و دیده مراقبتش از من نخفته،
وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ ،
و تصمیم گرفته که به من زیانى رساند،
وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ
و از آب ناگوار و تلخش به من بچشاند،
فَنَظَرْتَ یَا إِلَهِی إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتَِمالِ الْفَوَادِحِ ،
ولى تو- اى خداى من- ناتوانى و ضعفم را از تحمل بارهاى گران،
وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ ،
و عجزم را از انتقام گرفتن از آن که قصد کارزار من کرده،
وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی ،
و تنهایى مرا در برابر بسیارى عده کسانى که با من دشمنى نموده اى،
وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیما لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی
و درحال بىخبرى من در کمین گرفتار کردن من نشسته اند در نظر گرف تى،
فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ ،
پس به نص رتم آغاز کردى، و پشتم را به قدرتت محکم نمودى،
وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ ،
آنگاه حدت او را شکستى،
ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ ،
و پس از آنکه در جمع کثیرى بود وى را تنها گذاشتى،
وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ ،
و مرا بر او پیروز نمودى،
وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ
و تیرى را که به سوى من نشانه گرفته بود به سوى خودش بازگرداندى،
وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ ،
و بدون اینکه خشمش تسکین یابد،
فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ ،
و آتش کینه اش فرونشیند،
وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ ،
او را بازگرداندى،
قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ
تا سرانگشتان خود را به دندان گزید،
وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ
و رخ برتافت در حالى که لشگرش از هم پاشید
وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ ،
و چه بسا متجاوزى که با حیله هاى خود درباره ام ستم کرده،
وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ ،
و دام هاى شکارش را برایم پهن کرده،
وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ ،
و همت خود را بر زیر نظر داشتن من گماشته،
وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِیسَتِهِ ،
و چون درنده اى که به انتظار به دست آوردن فرصت براى شکارش کمین نماید در کمین من نشسته،
وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَةَ الْمَلَقِ ،
در حالى که خوشرویى چاپلوسى را برایم اظهار مى کرد،
وَ یَنْظُرُنِی عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ
و با شدت خشم مرا مى پایید،
فَلَمَّا رَأَیْتَ یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَ تَعَالَیْتَ دَغَلَ سَرِیرَتِهِ ،
و چون تو- اى خداى من که والا و برترى-
وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ ،
فساد باطن و زشتى آنچه را در دل داشت دیدى،
أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ ،
او را با مغز در آن گودالى که براى شکار کنده بود در انداختى،
وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِهِ ،
و در پرتگاه ساخته اش افکندى،
فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا ،
تا پس از طغیانش ذلیلانه در بند دامى که خیال داشت مرا در آن ببیند درافتاد،
وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لَا رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ
و اگر رحمت تو نبود آنچه بر سر او آمد نزدیک بود بر سر من آید
وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ ،
و چه بسا حسودى که به سبب من اندوه گلوگیرش شده،
وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ ،
و شدت خشم همچون استخوان در گلویش گیر کرد،
وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ ،
و با نیش زبان مرا اذیت کرد،
وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ ،
و مرا به عیوب خودش طعنه زد،
وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ ،
و آبرویم را آماج تیر حسادت کرد،
وَ قَلَّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ ،
و مسائلى بر من بست که دائم در خودش بود،
وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ ،
و از روى نیرنگ بر من خرده گرفت،
وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ
و با فریبش آهنگ من نمود،
فَنَادَیْتُکَ یَا إِلَهِی مُسْتَغِیثاً بِکَ ،
آنگاه- اى خداى من- فریادخواهانه تو را صدا زدم،
وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِکَ ،
در حالى که به سرعت مستجاب شدن دعا اطمینان داشتم،
عَالِماً أَنَّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ کَنَفِکَ ،
و آگاه بودم که هر کس در سایه حمایتت جا گرفت ستم نبیند،
وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ ،
و هر که به پناهگاه انتقام تو پناه برد او را وحشتى نباشد،
فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ
و تو مرا به قدرت خود از شر او نگاهداشتى
وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی ،
و چه بسا ابرهاى گرفتارى که از من برطرف فرمودى،
وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ ،
و ابرهاى نعمت که بر من باراندى،
وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا
و چه جویبارهاى رحمت که روان ساختى،
وَ عَافِیَةٍ أَلْبَسْتَهَا ،
و عافیت که بر من پوشاندى،
وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا ،
و چشمه هاى حوادث که به خاک انباشتى،
وَ غَوَاشِیَ کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا
و پرده هاى غم که برطرف کردى
وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ ،
و چه بسا گمان نیکو که آن را تحقق دادى،
وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ ،
و تهیدستى که جبران فرمودى،
وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ ،
و در افتادنى که بلند کردى،
وَ مَسْکَنَةٍ حَوَّلْتَ
و بیچارگى که از میان برداشتى،
کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلًا مِنْکَ ،
تمام اینها از روى تفضل و انعام تو بوده،
وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَى مَعَاصِیکَ ،
و در همه آنها من در گناهان دست و پا میزدم،
لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ ،
اما بدکردارى من تو را از کامل کردن احسانت بازنداشت،
وَ لَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ ،
و این احسانت مرا از ارتکاب علل خشم تو منع ننمود،
لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ
تو در انجام برنامه خود مسئول نیستى،
وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ ،
و همانا از تو درخواست شد عطا کردى،
وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ ،
و درخواست نشد و آغاز به بخشش نمودى،
وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ ،
و فضلت طلبیده شده و کم نگذاشتى،
أَبَیْتَ یَا مَوْلَایَ إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً ،
تو خوددارى کردى اى مولاى من مگر از احسان و اکرام و تفضل و انعام،
وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ ،
و من خودارى کردم مگر از درافتادن در محرمات،
وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ ،
و تجاوز از حدودت،
وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِیدِکَ ،
و غفلت از تهدیدت.
فَلَکَ الْحَمْدُ إِلَهِی مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ ،
پس حمد مخصوص توست اى خداى من: مقتدرى که مغلوب نمى گردى،
وَ ذِی أَنَاةٍ لَا یَعْجَلُ
و مهلت دهنده اى که شتاب نمى کنى
هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ ،
این مقام کسى است که به فراوانى نعمت ها اعتراف نموده،
وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ ،
و آن را به تقصیر مقابله کرده،
وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ
و درباره خود به ضایع کردن همه امورش گواهى داده است
اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالُْمحَمَّدِیَّةِ الرَّفِیعَةِ ،
بار خدایا به وسیله مقام بلند محمدى،
وَ الْعَلَوِیَّةِ الْبَیْضَاءِ ،
و ولایت روشن علوى به تو تقرب مى جویم،
وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا ،
و به واسطه آن دو به سویت رومى کنم که مرا از شر فلان و فلان پناه دهى،
فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ ،
زیرا این پناه دهى در جنب توانگریت تو را دچار مضیقه نمى کند،
وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
و در جنب قدرتت تو را به زحمت نمى اندازد، و تو بر همه چیز توانایى
فَهَبْ لِی یَا إِلَهِی مِنْ رَحْمَتِکَ
پس از رحمت و دوام توفیق خود بهرهاى به من بخش که آن را نردبان رسیدن به خشنودى تو کنم،
وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِکَ ،
وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَو به سبب آن از عقوبتت ایمن گردم،
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ
اى مهربانترین مهربانان.
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
تاکنون نظری ثبت نشده است.