- 271
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت رقیه (س) 1400 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شهادت حضرت رقیه (س) با صدای میثم مطیعی، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - تو را آورده ام این جا که مهمان خودم باشی شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی فراقت گر چه نابینام کرده باز می ارزد که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی پدر نزدیک بود امشب کنیز خانه ای باشم به تو حق می دهم پاره گریبان خودم باشی اگر چه عمه دل تنگ است اما عمه هم راضی ست که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی از این پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد یک امشب را نمی خواهی پدر جان خودم باشی سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی سرت را وقت قرآن خواندنت بر طشت کوبیدند تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد؟ فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی اگر چه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی شاعر : علی اکبر لطیفیان
-
زمینه - بابام میاد، سر و وضعم ولی رو به را نیست عمه ببین، آخه زخمام که یکی دو تا نیست عمه ببین، دیگه رو تن رقیه جا نیست عمه بعضی از زخمامو دوست دارم یکیشون نزدیک چشمامه آخه دیدم کسی که سیلی زد توی دستش عقیق بابامه توو کربلا یه نانجیب که همه میگن یه خنجر داشته اونو از دست بابام برداشته شاید اونوقت که بابام سر داشته دلم خوشه توو روزگار به همین زخمی که رو چشمامه همهجا و همیشه باهامه برا من یادآور بابامه «من الذی ایتمنی بابا بابا بابا» عمه ببین، دیگه بابام روی نیزهها نیست عمه نیگا! زخم لبهاش برات آشنا نیست؟ دستای من، جای خوبی برای بابا نیست عمه زخمای دستامو دوست دارم هنوزم جاهاشو نشمردم مثلاً این زخمو زدن وقتی دستمو سمت نیزهها بردم آخه چرا منو زدن؟ من میخواستم نازش کنم، عمه... با خودم همرازش کنم، عمه... این طنابو بازش کنم عمه حالا دیگه پیش منه بابایی که خیلی صداش کردم حالا با این پاهای پُردردم دیگه دور بابایی میگردم «من الذی ایتمنی بابا بابا بابا» شاعر : محمدرضا رضایی
-
زمینه - اگه نای راه رفتن ندارم، گله ندارم اگه سر روی خاکا میذارم، گله ندارم اما شکایت دارم، از دست این نیزه ها باور نکردم وقتی، سرت رو دیدم بابا گریه کردم، تنها موندم، اون شب وقتی، تو بیابون جا موندم باباااا افتادم روی زمین، حال و روزمو ببین بی هوا منو زدن، شامیا خیلی بدن «ای تموم امیدم، ای بابای شهیدم» اگه سرد و تاریکه خرابه، گله ندارم اگه رو دستام جای طنابه، گله ندارم اما شکایت دارم، از دستای اون نامرد آخه بابا چند روزه، گوشم میسوزه از درد رد شیم از این...، راستی بابا!، از شیرخواره خبری داری آیا؟ ای وااای روضه میخونه رباب، وقتیکه میبینه آب زیر سایه نمیره، از غم تو میمیره «ای تموم امیدم، ای بابای شهیدم» اگه رو پایِ تو سر نداشتم گله ندارم اگه تو غمها بابا نداشتم گله ندارم اما شکایت دارم از دست این طعنه ها یه عده پا میذارن به روی خونِت بابا بعضی وقتا، دلگیر میشم، میدونم که، همیشه هستی پیشم باباااا اسم تو روی لبام، سرفرازیه برام ای تموم امیدم، ای بابای شهیدم خیلی غصه کشیدم، خیلی طعنه شنیدم ای تموم امیدم، ای بابای شهیدم «ای تموم امیدم، ای بابای شهیدم» شاعر : محمدرضا رضایی
-
واحد - نرفته لب خشکت از یادم، کجا بودی؟ شبی که من از ناقه افتادم، کجا بودی؟ تو اون شب که گوشوارهمو بردن، کجا بودی؟ ما رو توی بزم مِی آوردن، کجا بودی؟ کجا بودی! که هرچی صدات میزدم میزدن کجا بودی! چه سنگا به اهل حرم میزدن کجا بودی! منو پیش چشم تو هم میزدن «بابا جونم، بابای خوب عزیزتر از جونم» نمیذارم از من جدا باشی ، سر بابا! چرا باید از تن جدا باشی؟ سر بابا! چرا از سه سالهت تو دور بودی؟ سر بابا! شنیدم که توی تنور بودی، سر بابا! خبر داری؟ دارن ما رو مثل کنیز میبرن خبر داری؟ همش فکر گوشواره و معجرن خبر داری؟ دارن دخترای تو رو میخرن «بابا جونم، بابای خوب عزیزتر از جونم» شاعر : رضا یزدانی
-
شور - بهت سلام میدم آقا هر نفس با یاد تو روزامو شب می کنم خبرداری توو همهی قنوتام فقط حرم رو من طلب می کنم یا حسین روحی لِروحکَ الفداء نفسی لِنفسِکَ الوقاء صلی اللهُ علیکَ یا اباعبدالله بهت سلام میدم با اشک چشام قلبمو با نور تو دُر میکنم سر میذارم به جادهی اربعین عالمو از عشق تو پُر میکنم یا حسین روحی لِروحکَ الفداء نفسی لِنفسِکَ الوقاء صلی اللهُ علیکَ یا اباعبدالله بهت سلام میدم که دلتنگتم با عشق تو دنیا رو سَر میکنم از اسم و از رسم تو میخونم و گوش یزیدیارو کَر میکنم یا حسین روحی لِروحکَ الفداء نفسی لِنفسِکَ الوقاء صلی اللهُ علیکَ یا اباعبدالله بهت سلام میدم شهادت میخوام آرزومه منم باشم با حسین ببین که آمادهی یاری شدم مُنتَظِرٌ لِأمرِکُم یا حسین یا حسین روحی لِروحکَ الفداء نفسی لِنفسِکَ الوقاء صلی اللهُ علیکَ یا اباعبدالله
-
روضه پایانی - دیگر شکستن ندارد، بال و پر کوچک من می ترسم از هم بپاشد ، این پیکر کوچک من آه ای سر روی زانو ، ای ماه آشفته گیسو دیشب خودت روضه خواندی ، بر منبر کوچک من این درد درمان ندارد ، می دانم امکان ندارد زخم سرت را ببندی ، با معجر کوچک من غارتگران دل نکندند ، از گوش و از گوشواره انگشت و انگشتر تو ، انگشتر کوچک من آتش به جان جهان زد ، دستی که با خیزران زد یا برلب خونی تو یا بر سر کوچک من بابا برایم دعا کن ، شام مرا کربلا کن یک بار دیگر صدا کن: ای دختر کوچک من! شاعر : احمد علوی
تاکنون نظری ثبت نشده است.