- 877
- 1000
- 1000
- 1000
شب هفتم صفر 1402 - شهادت امام حسن مجتبی (ع) - محمود کریمی
مرثیه خوانی شب هفتم صفر، شهادت امام حسن مجتبی (ع) با صدای محمود کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مدح - ای گهر ناب دو دریا، حسن ماه دو خورشید دلآرا، حسن روشنی چشم و دل مصطفی مظهر الله تعالی، حسن سیّد و مولای شباب بهشت رهبر خلق دو جهان، یاحسن شمع فروزندهی بزم کسا دستهگل حضرت زهرا، حسن شام فراق از نفست، روز وصل ماه خدا از تو مصفّا، حسن دست تو، دست کرم کبریا روی تو مرآت خدا؛ یا حسن مدح تو فوق سخن عالم است هرچه بگویند به وصفت، کم است کعبهی دل؛ قبلهی جان، روی تو لیلهی قدر نبوی، موی تو خیل ملک، سجده به آدم کنند سجدهی آدم به سر کوی تو با همه روشنگریاش آفتاب سایهای از قامت دلجوی تو از نفس صبح گلستان عفو میشنوم میشنوم بوی تو چشم عنایات تو، سوی همه دست گدایی همه، سوی تو خُلق، نبی؛ خَلق، علی؛ خوی، حق خُلق تو و خَلق تو و خوی تو روی تو تا پردهگشا میشود حُسن، خداوندنما میشود ای کفی از کفّهی جودت، ارم عادت تو، لطف و عطا و کرم خانهی وحی از نفست، باغ گل ملک حجاز از قدمت، محترم صورت و پیشانی و لعل لبت بوسهگه حضرت خیرالاُمم سجده به دیوار بقیعت برد سعی و صفا؛ رکن و مقام و حرم با تو غم عالم و آدم، سرور بی تو سرور دو جهان، درد و غم لطف تو از کفّهی هستی، فزون شکر دو عالم به عطای تو، کم سرو قد حسنفروشان، همه پای قد و پیش جمال تو، خم خُلق تو و خوی تو یکسر حسن بلکه سراپات حَسن در حسن ای به کرامت شده مشهورتر نام تو در عترت خیرالبشر بیت تو هر روز به هر صبح و شام مجمع خیل فقرا سربهسر جز تو ندیدم که به دشمن دهد آب و غذا؛ گنج و درم، سیم و زر او به تو دشنام دهد؛ تو پناه او فکند سنگ و تو بخشی گهر
-
روضه - اشک غربت توو چشمای من میلرزه دست مادر توو دستای من میلرزه خدایا کمکم کن، مادرم رو برسونم در خونه زمین و روی دیوار؛ روی چادر، روی معجر، پر خونه وای! آسمون بارون شده؛ وای آب دریا خون شده؛ وای خدا هم گریون شده؛ وای گوشواره روو خاک کوچهها گریونه دیوارم از حال و روز ما گریونه عزیزم با نگاهت، با نفسهات، دل حیدر رو شکستی بلند شو جون بابا؛ تا ببینه هنوز از پا ننشستی وای! شب بیسامونیه؛ وای نفسا بارونیه؛ وای خاک کوچه خونیه؛ وای امّید من روو خاک غربت میشینه از ضرب دستی که انقده سنگینه بذار تا که بذارم جای مرهم، صورتم رو روی گونت بذار تا بتکونم آرومآروم، گردوخاک روی شونت وای! که شبه ماتم شده؛ وای دلا غرق غم شده؛ وای قد مادر خم شده؛ وای
-
روضه - مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید از غم بالوپرش، بالوپرم تیر کشید چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست تا سرش خورد به دیوار، سرم تیر کشید چشم او، رفت سیاهی و حرم را گم کرد در پی چشم ترش، چشم ترم تیر کشید دست بر شانهام انداخت و دیدم مادر کمرش خم شده؛ من هم کمرم تیر کشید مادرم گفت که از حادثهی کوچه به بعد بند بند بدنم، گل پسرم! تیر کشید
-
زمینه - آقا آقا آقا! تو نور باطن زهرایی تو رهبر بنیالزّهرایی مولا مولا مولا! زمرّد سریر عرشی عقیق معدن زهرایی تویی حسن خداداد حیدر تویی سرور به اولاد حیدر منادایی در امداد حیدر ای بانی «ناد حیدر» تسلّی غم دلهایی تو شبیه مادرت، تنهایی تو تجلّی دل زهرایی تو آقایی تو گرچه بیمقدارم؛ دوباره باورم داری تو که اینچنین کرم داری تو گرچه چندین سال است، بقیع تو ندارد شمعی به سینهام، حرم داری تو تو پیوستی به ایمانم؛ جانم گرو باشد به پیمانم؛ جانم شده ذکرم، حسن جانم؛ جانم دورت جان را میگردانم تو دیدهی مرا دریا کردی مرا خریدی و شیدا کردی گدای خانه را آقا کردی غوغا کردی نوری، سرّی، رازی؛ تو آیهآیه آلاللهی تو سایهی رسولاللهی تو دست و دل بازی؛ دلیل آنهمه قربانی به کربلای ثاراللهی تو بودی پیش گلهای پرپر کنارت از نجف آمد، حیدر تو تا گودال دویدی تا خواهر از خیمه تا پیش مادر تسلّی دل خواهر بودی طنین صیحهی مادر بودی تو با برادرت، پرپر بودی مضطر بودی یارا یارا یارا! تو علّت تپیدنهایی تو مقصد رسیدنهایی دریا دریا دریا! دلیل سرکشیدنهایی تو شهپر پریدنهایی به دام زلف تو افتادم من ز هرچه غیر تو، آزادم من خراب تو شدم؛ آبادم من دل بردی و دل دادم من شده غم آرمیدنهای من غم تو و شنیدنهای من ز داغ تو خمیدنهای من آقای من
-
واحد - به هجران و به هر تأخیر در دیدار، حسّاسند پسرها روی مادرهای خود، بسیار حسّاسند نباید هیچ چشم ناروایی دورشان باشد به نامحرم، به حتّی خندهی اغیار، حسّاسند تب ناموس دارند و رگ غیرت به تن دارند به فتنههای بین کوچه و بازار، حسّاسند امان از لحظهای که چادر مادر شود خاکی به ضرب تازیانه، حملهی مسمار، حسّاسند به آتش، بغض، درب سوخته، بر طعنه و توهین به هر چیزی که مادر را دهد آزار، حساسند به پهلوی لگد خورده؛ به بازوی ورم کرده به چشمانش که از سیلی ببیند تار، حسّاسند به آنلحظه که برمیخیزد از بستر؛ به وقتیکه عصای دست مادر میشود دیوار، حسّاسند از آنکس که جسارت کرده، بیزار و غضبناکند به حال زار مادر، بینهایت بار حسّاسند تمام آنچه را گفتم، امام مجتبی دیده پسرها وقت غمدیدن به هر اقرار، حسّاسند جوان بود و محاسن شد سفید از آن غم پنهان از اینجا میشود فهمید بر اسرار، حسّاسند مغیره خوب میدانست احوال پسرها را که روی اشکهای مادر بیمار، حسّاسند
-
شور - جود و عطای تو، عطای خداست مدح و ثنای تو، ثنای خداست آینهی طلعت زیبای تو آینهی غیبنمای خداست خطبه بخوان؛ خطبه چو بابت علی ای که صدای تو، صدای خداست خانهی توست ای پسر فاطمه این دل بشکسته که جای خداست قبله کند ماه جمال تو را دیده که مشتاق لقای خداست مهر و ولای تو بود راه ما ای که ولای تو، ولای خداست صبر و سکوت تو، نگهبان دین ای که ولای تو، ولای خداست تو خلف صالح پیغمبری جنگ و یا صلح کنی، رهبری
-
شور - پریشب، استخوان مطبخش را میکشیدم بو خدا روزی کند، پیراهنش را بو کنم امشب من یکلاقبا بر دامن صدچین، زدم دستی مدد ای بخت، تا سوی گریبان روو کنم امشب آن نامه که سربسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو، عین جواب است هرکس ز حُسن دوست، متاعی گرفته است بیچاره من که از غمش، آتش گرفتهام
تاکنون نظری ثبت نشده است.