- ۲۴۹
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
وفات حضرت معصومه (س) ۹۸ - ابوذر بیوکافی
مرثیه خوانی وفات حضرت معصومه (س) با صدای ابوذر بیوکافی، ۱۳۹۸
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - سلام خواهر قرآن، سلام دختر دین سلام مادر عصمت، سلاله ی «یاسین» سلام دختر«طاها» و نور و طور سلام سلام ای گهرِ هفت بحـر نور، سلام تو وارث شرف و احتـرام فـاطمهای تو دختِ موسیِ کاظم تمام فاطمهای عجیب نیست که بابا به تو سلام کند وَ یـا امـام رضـا در بـرت قیـام کند تو پـارهای ز تـن پاک احمدی، بانو تـو مــادرِ قــمِ آل محمّـدی، بـانو حریـم تـو حـرمِ یازده امام هُداست مزار گمشده ی فاطمه در آن پیداست تو شو نکـرده بـرای تمام خلق، امی تو زینبِ دگرِ فاطمه، به شهر قمی به حُرمت حَرَمت انبیـا قیـام کنند زیــارتِ حــرمِ یــازده امـام کنند تـو چـون امـام رضـا دُرّ هفـت دریایی بـه چشم آل محمــد همیشـه زهــرایی سزد که اهل سماوات، خاک پات شوند خوش آمدی به قم ای اهل قم، فدات شوند خوش آمدی بـه دیار قـم عمـه سادات قـدم قدم به قدومت ز اهل، قم صلوات به این مقام و به این شوکت و به این اجلال سـزد امـام رضــا آیـدت بـه استقبـال عجـب نبــود اگــر بــود از ره تجلیـل ز مـامِ ناقــه ی تــو روی دوشِ جبـرائیل عجب نبـود کــه آن روز از فـراز فلک به خـاکبوسی ات آیند، فـوج فـوجِ ملک عجب نبـود کـه گوینـد اهل قم، یکسر که گشته حضرت صــدّیقه وارد محشر عجب نه اهـل قـم ار افتخـار میکردند به جـای شـاخه ی گل، سر نثار میکردند زنان شهـر قـم از هـر طرف، مقـابل تو ز روی بـام فشاندنـد گـل به محمل تو ز نـاقـهات همگـی احتـرام مـیکردند نهـاده دست به سینه، سلام میکردند به احترام تو قم شاخه شاخه گل آورد جنـایت و ستـم شــام را تـلافی کرد به محفلِ تو فشاندند اشک، جای گلاب زدند ناله که زینب کجا و بـزم شراب؟ به هـر قـدم صلـواتت نثـار می کردند تو را به خانه ی «موسی بن خزرج» آوردند به بند ناقه ی تو، دسته دسته چنگ زدند ولی به محمل زینب ز بام، سنگ زدند قسم به عـزّت تو، ای به مقدمِ تو درود که جای عمـه ی سـادات در خرابه نبود به سوی عمه ی تو شامیان چو رو کردند به جای گل، سرِ نی، هیجده سر آوردند به اجر اینهمه ارضِ ادب، کرامت کن به روز حشر، تو از اهل قم، شفاعت کن
-
واحد - این همه راهو اومدم برا دیدنت داداش چکار کنه خواهری که به تو نمی رسه صداش حال منو دختری که بابا نداره می دونه از داداشت که دور باشی دنیا برات یه زندونه اونقده گریه می کنم تموم بشه اشک چشام یه بار دیگه ببینمت از خدا هیچی نمی خوام آخر این راه وصاله داداش نگو که آرزوی من محاله داداش انگاری که تقدیر من بار فراق کشیدنه انگار ازین خواهری قسمت من ندیدنه رنگی به روم نمونده و می لرزه زانوهای من کاشکی این نسیم بگه الان کجاست رضای من قسمت نشد که آخرش تو رو تو آغوش بگیرم انگاری قسمتم اینه با داغ غربت بمیرم
تاکنون نظری ثبت نشده است.