- 235
- 1000
- 1000
- 1000
گلچین فاطمیه_ شب گذشت و از غم تو بی قرارم
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) با صدای سید مهدی حسینی، سال 1402 شب سوم فاطمیه اول
شب گذشت و از غم تو بی قرارم
من هنوزم که هنوزه گریه دارم
خونه ی امن منو نا امن کردن
رفتش از دستم همه دار و ندارم
الفت شبهای ما را روزگار از ما گرفت
یاد ایامی که با هم نوبهاری داشتیم
شهر چشم دیدن خوشبختی ما را نداشت
ای خوش آن روزی که ما هم روزگاری داشتیم
چرا علی زنده بمونه تو فاطمه جان
چرا نمیرم واسه قد کمون تو فاطمه جان
چرا روی چوبه ی این در خون تو فاطمه جان چرا
من کجا و درد دل با چاه زهرا
ناگهان خوردی زمین در راه زهرا
از غم تو درد پشت درد خانوم
از غم تو آه ثم آه زهرا
شیشه ی عمرت شکست و کوچه بوی گل گرفت
کوچه ی ما قبل از این اینگونه عطراگین نبود
چشم بد از خانه ی ما دور باد ای فاطمه
کاش دستان مغیره اینقدر سنگین نبود
خدا غم فاطمه ی من و چوبه ی در یه طرف
خدا حسن و شب و گریه و دیده ی تر یه طرف
خدا غم سیلی و کوچه و داغ پسر یه طرف خدا
چه کنم با این همه نامهربونی
مونده از تو یادگار پیرهن خونی
وصیت کردی حسین تشنه نمونه
دم آخر با زبون بی زبونی
از سر آن یادگار روزهای بی کسی
با همین دست شکسته نیزه ها را باز کن
شانه بردار و به موهای پریشانش بزن
بار دیگر مادری کن صورتش را ناز کن
بیا به حوالی مغرب کرب و بلا برسیم
بیا به تنی که شده روی صحرا رها برسیم
بیا که به داد سری که نمیشه جدا برسیم
شب گذشت و از غم تو بی قرارم
من هنوزم که هنوزه گریه دارم
خونه ی امن منو نا امن کردن
رفتش از دستم همه دار و ندارم
الفت شبهای ما را روزگار از ما گرفت
یاد ایامی که با هم نوبهاری داشتیم
شهر چشم دیدن خوشبختی ما را نداشت
ای خوش آن روزی که ما هم روزگاری داشتیم
چرا علی زنده بمونه تو فاطمه جان
چرا نمیرم واسه قد کمون تو فاطمه جان
چرا روی چوبه ی این در خون تو فاطمه جان چرا
من کجا و درد دل با چاه زهرا
ناگهان خوردی زمین در راه زهرا
از غم تو درد پشت درد خانوم
از غم تو آه ثم آه زهرا
شیشه ی عمرت شکست و کوچه بوی گل گرفت
کوچه ی ما قبل از این اینگونه عطراگین نبود
چشم بد از خانه ی ما دور باد ای فاطمه
کاش دستان مغیره اینقدر سنگین نبود
خدا غم فاطمه ی من و چوبه ی در یه طرف
خدا حسن و شب و گریه و دیده ی تر یه طرف
خدا غم سیلی و کوچه و داغ پسر یه طرف خدا
چه کنم با این همه نامهربونی
مونده از تو یادگار پیرهن خونی
وصیت کردی حسین تشنه نمونه
دم آخر با زبون بی زبونی
از سر آن یادگار روزهای بی کسی
با همین دست شکسته نیزه ها را باز کن
شانه بردار و به موهای پریشانش بزن
بار دیگر مادری کن صورتش را ناز کن
بیا به حوالی مغرب کرب و بلا برسیم
بیا به تنی که شده روی صحرا رها برسیم
بیا که به داد سری که نمیشه جدا برسیم
تاکنون نظری ثبت نشده است.