- 919
- 1000
- 1000
- 1000
شب شهادت حضرت فاطمه (س) فاطمیه دوم 1402 - محمود کریمی و ابراهیم رحیمی
مرثیه خوانی شب شهادت حضرت فاطمه (س) فاطمیه دوم با صدای محمود کریمی و ابراهیم رحیمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - بیهوا آغاز شد، فصل خزان خانهاش بسته شد دستان حیدر در میان خانهاش در ازای نان نذریهایی که زهرا پخته بود با هجوم انداختند آتش بهجان خانهاش فکر و ذکرش روزوشب، الجار ثمّ الدّار بود سنگ بود امّا دل همسایگان خانهاش کوچهای باریک و دیواری که دودآلود بود یک در آتشگرفته، شد نشان خانهاش در سکوت نیمهشب، آهسته دلتنگ پدر رفت مظلومانه، یار مهربان خانهاش عاقبت از آنچه میترسید، آمد بر سرش راهی تابوت شد، یار جوان خانهاش خانهی بی فاطمه، شد بیتالأحزان علی تیره شد با کوهی از غم، آسمان خانهاش بغض کرد و بچّههایش را در آغوشش گرفت اشک آمد بیهوا، شد میهمان خانهاش گریه میکردند با هم؛ بیشتر امّا حسن چادری پاخورده، میشد روضهخوان خانهاش گرچه میبوسیدشان امّا غم بیمادری بود معلوم از نگاه کودکان خانهاش تشنهلب بیدار میشد نیمهشب تا که حسین آه برمیخواست فوراً از نهان خانهاش باز زینب تکیه بر دیوار، خوابش برده بود میشکست اینگونه هرآن استخوان خانهاش
-
روضه - چشم کسی نشد به دو عالم تر اینچنین یاسی ندیدهام که شود پرپر اینچنین با دستهای بیرمق و بازوی کبود از خانهی کسی نرود، مادر اینچنین از ما گذشت و زندگی ما بهباد رفت دیگر زنی نسوخت به پشت در اینچنین باغ تنی سپید، پر از غنچههای سرخ چشم فلک ندیده دگر منظر اینچنین غسل شبانهی بدنی زیر پیرهن یاربّ! نکن نصیب کسی دیگر اینچنین هنگام غسل ماندهام این ضربههای دست دارد اثر مگر ز روی معجر اینچنین با دیدن جراحت جسمت، گمان کنم آسیب دیدهای تو ز یک لشکر اینچنین فردا نگاه کلّ خلایق به دست توست وای از حضور تو به صف محشر اینچنین افتاد و سوخت نام مسلمان به زیر پا آخر ستم به کس نکند، کافر اینچنین دست نبی، امانت خود را گرفت و گفت دستت ندادهام بهخدا دختر اینچنین خون از تنت کشید به صحرای کربلا وقتی چکید خون ز نوک خنجر اینچنین دیدم به گوش زینبت این روز آخری گفتی ببوس جای من از حنجر اینچنین گفتم که میزنی تو به سر، دست غم چرا گفتی که از قفا نبرد کس، سر اینچنین
-
زمینه - مولای بیزهرا، تنهاترینه راحت شدی از زهرا، ای مدینه راحت شده زهرا از زخم سینه بیوفایی دنیا، همین بود و همینه فاتح بدر و خیبر که امیر مؤمنینه از غریبی و تنهایی تو خونه بشینه آسمون تا که زهرا بود شبشم عین روزا بود شب غسل تن خورشید شبتر از کلّ شبها بود تسبیح مولا امشب میشه پاره از آسمونش میره تکستاره طوفانه و باید نمنم بباره چارهساز همه، از کفش رفته چاره سر رو خاک مزار عزیزش میذاره زخمی که تو گلو داره، درمون نداره پدر خاک میگه: ای خاک امشب آغوشتو وا کن نمیدونی چقد خستهست با عزیزم مدارا کن امشب دل زینب جامونده بین اونلحظه که مادر گریون شد عین بابا و گفت: اشکاش مال حسینه صحبت از لحظهی آخر عمر شاهه بیپناهه میون هجوم سپاهه مادرش هم کنارش توی قتلگاهه شنید از مادرش زینب ماجرای سر و نیزه ولی ناگفته میمونه قصّهی خواهر و نیزه
-
زمینه - دیدی جدایی اومد از راه سختترین داغ، سردترین آه به عزّت و شرف لا اله الّا الله رفت و از خونمون رفت بهار ای روزگار! ای روزگار شب رسید؛ تا ابد از دلم رفت قرار ای روزگار! ای روزگار وای خدا! بعد سهماه، چادر از صورتش رفت کنار ای روزگار! ای روزگار چراغ خونم رفت؛ آه ولی تا آخرین دم گفت «یاعلی» رفتی و اومد بیقراری الحمدللّه درد نداری رو سنگ غسل تو باز، خون تازه شد جاری دم گرفت آسمون سینه زد حیدر مدد، حیدر مدد ماسوا ذکرشون از ازل تا ابد حیدر مدد، حیدر مدد انگاری خود فاطمه میگه از زیر سنگ لحد حیدر مدد، حیدر مدد حسن پریشونه با حسین مدینه، کربلا شد یاحسین پیش مادر روسفید شد حتّی مزارش، ناپدید شد اون که با سربند یازهرا، شهید شد لحظهی وصل میگفتن همه یافاطمه یافاطمه نیمهشب تو دل سنگرا زمزمه یافاطمه یافاطمه پیر عشق، اعزام میکرد خط شکنها رو با پرچم یافاطمه یافاطمه
-
زمینه - تو سکوت شب، میرسه به گوش نبض علی میتپه مثه آتشفشون، بغض علی پیش چشم خونبار علی داره میره سردار علی تنها طرفدار علی یار علی؛ بهار علی؛ قرار علی؛ نگار علی هم عارفه؛ هم عالمه؛ رزمندهی بیواهمه فاطمه مدار علی؛ سردار سربهدار علی پروردهی خیرالبشر؛ مادر پدر گرد و غبار چادرش، درّ و گهر دور سرش، شمس و قمر ناجی دین از انحراف منصوره در عین عفاف سرّ حا و قاف؛ عین و لام و یا؛ عین و شین و قاف فصل الخطاب؛ حق در حجاب دور علی، گرم طواف دنیا رو بر سر ظالما، کرده خراب بی واهمه از قلّت جبههی ولی برا فاطمه مثه مرگ بود، غربت علی امشب علی راهی شده امشب علی غرق تو این سیاهی شده یتیما دارن دور این بدن، سینه میزنن کفنو میدن به اباالحسن تو سکوت، هقهق میکنن علی بیصدا نوحه میخونه زهرای من! زهرای من
-
واحد - صبح و ظهر و شام اگر که دیدهی عاشق، تر است فاش میخواهد بگوید از همه عاشقتر است وصل یعنی سوختن؛ زیرا که در آغوش شمع سرنوشت اکثر پروانهها، خاکستر است در لغت اُم میشود: ریشه، بلاشک باطناً معنی امّابیها، ریشهی پیغمبر است حال که اطفال مؤمن را تُرَبّیهِم بتول کودکی که فاطمه ربّش نباشد، کافر است او به هجده نام، هجده سال، هجده جلوه کرد او دو تا نهسال، سیر مصطفی و حیدر است ما مقام چادرش را هم نمیفهمیم چون سنخ و جنس ساتر و مستور از یکدیگر است ما نمیدانیم خیر و شرّمان را هیچوقت آنچه را زهرا برای ما بخواهد، بهتر است هرکجا خیر کثیرش هست، ابتر کامل و هرکجا خیر کثیرش نیست، کامل ابتر است وای از حال علی و وای از حال علی هرچه میشوید، دوباره لکّ خون بر پیکر است
-
واحد - بریز آب روان اسما؛ ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا؛ ولی آهسته آهسته بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته ببین بشکسته پهلویش؛ سیه گردیده بازویش تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تابوتب، ولی آهسته آهسته روم شبها سراغ او، به قبر بیچراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
-
واحد - رحیمی - ای که دلها همه از داغ غمت غمگین است وی که از خون تو صحرای بلا رنگین است نرود یاد لب تشنه ات از خاطره ها هرکه را می نگرم از غم تو غمگین است زآن فداکاری و جانبازی مردانه تو به لب خلق جهان تا به ابد تحسین است نازم آن همت والا که تو را بود حسین که قیامت سبب رشد و بقای دین است جان ز کف دادن و تسلیم به ظالم نشدن آری آری به خدا همت عالی این است جاودان خاطره نهضت خونین تو شد چون که دین زنده از آن خاطره خونین است جان به قربان تو ای کشته که می فرمودی مرگ با نام به از زندگی ننگین است زآن جفایی که به جان تو روا داشت یزید تا ابد دیده تاریخ بر او بدبین است میهمان کشتن و آنگاه اسیری عیال این گناهیست که مستوجب صد نفرین است هرکه از صدق و صفا دست به دامان تو زد عزت هر دو جهانش به خدا تامین است چه کنم گر نکنم گریه به مظلومی تو گریه آبیست که بر آتش دل تسکین است تا منظم به جهان گردش لیل است و نهار تا منور به فضا مهر و مه و پروین است بر تو و بر همه یاران شهید تو درود که ز خون شهدا عزت دین تضمین است غیر نام تو نباشد به زبان خسرو را که ز نام تو بود گر سخنش شیرین است شاعر : محمد خسرو نژاد
-
شور - ای شهد شیرین عاشقی درد و تسکین عاشقی لیلای صحرای جنون مولای دین عاشقی بیدارم کن؛ بهارم کن به تیغ مژگان، شکارم کن با یاد تو بارانم؛ ابری و پریشانم حسینجانم حسینجانم من زندهی بیروحم؛ تو جانی و جانانم حسینجانم حسینجانم ای نور بیمثل و بیحریف جانان جانهای شریف اسرار ذکر یارفیق معنای ذکر یالطیف به عشق، دل رو دچار کردم بهسمت نورت، فرار کردم جام تو به دستانم؛ از عشق تو میخوانم حسینجانم حسینجانم یکلحظه بدون عشق، من زنده نمیمانم حسینجانم حسینجانم ای ذکر إنّا لله عشق مرز راه و بیراه عشق از خورشید تو میرسه نور مهتاب ماه عشق ماه کامل، ابوفاضل شدم مستت با تمام دل ساقی بده درمانم؛ کن جلوه که عطشانم حسینجانم حسینجانم در وادی سرمستی از دست تو حیرانم حسینجانم حسینجانم
کاربر مهمان