- 297
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام موسی کاظم (ع) 1401 - حنیف طاهری
مرثیه خوانی شهادت امام موسی کاظم (ع) با صدای حنیف طاهری، 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - خانه های آن کسانی میخورد در بیشتر که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر عرض حاجت میکنم آنجا که صاحب خانه اش پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم راه میپویم نه با پا بلکه با سر بیشتر زیر دِین چهارده معصومم (ص) اما گردنم زیر دِین حضرت موسی ابن جعفر بیشتر گردنم در زیر دِین آن امامی هست که داده در ایران ما طوبای او بر ، بیشتر آن امامی که فداک گفتنش رو به قم است با سلامش میکند قم را منور ، بیشتر قم ، همان شهری که یک هم ماه دارد بر زمین همچنین از آسمان دارد چِل اختر بیشتر قصد اینبارِِ قصیده از برادر گفتن است ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر در مقامش مصرعی میگویم و رد میشوم لطف باباهاست معمولا به دختر بیشتر عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم بودنت را میکنم اینگونه باور بیشتر مرقدت ضرب المثل های مرا تغییر داد هر که بامش بیش برفش ، نه! کبوتر بیشتر چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است اینچنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر پیش تو شاه و گدا یکسان ترند از هر کجا این حرم دیگر ندارد حرف کمتر بیشتر از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر ای که راه انداختی امروز و فردای مرا چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر دوستت دارم نمیدانم که باور میکنی راست میگویم به وا... از ابوذر بیشتر
-
زمینه - زمین زندان، زمان تلخی اگر باشد برای نور، توفیری ندارد حجم تاریکی تمام لحظهها وقتی خدایی هست شیرین است اگرچه گوشهی تنگ و نمور عصر زندان است و غمگین است تو نوری آفتابی، حجم سنگین تمام ابرها هم روبرویت سخت ناکام اند اگرچه گوشه ی زندان تمام روزها شام اند تو خورشیدی، تو حتی در سیاهی نور میبینی چنان که نور را در گوشه ی قلب سیاهِ آن زنِ رقاصه هم دیدی، تو خورشیدی تو حتی بر سیاهی نیز تابیدی، تو خورشیدی تمام بچههایت شعبهی نورند پناهی هست برای بی پناهان، از کرامات تو راهی هست که خاک سرزمین ما ز نام تو معطر هست که در هر گوشهای از کشورم، یک جلوه از موسی ابن جعفر هست سلام ای آفتاب شام زندان، یا باب الحوائج تجلیِ وجود حیِ سبحان، یا باب الحوائج پناه بی پناه بی پناهان، یا باب الحوائج ای جان یا باب الحوائج... شبیه درد، شبیه انتهای غربت یک مرد درون سینهی تفتیده پنهان شد صدای هق هق آیینه در تاریکی زندان تمام آسمان دیوار، تمامی زمین زنجیر به پای لاغر خورشید افتادند به اشک غربتش لبهای بی مقدار خندیدند دهانهای نجاست خوار، زبانهای نفهمیده نفهمیدند، به رویت ناسزا گفتند فدای اشکهای غیرت بر خاک افتاده فدای استخوان له شده در حلقهی زنجیر سلام ای آهِ دامن گیر ای تقدیر در دستان تو، مثل گِل کوزه تو ای دریای افتاده، به روی تختهی پاره به خاک پای تو، عرض دعای عاشق دلتنگ بیچاره به قربان دهانهایی که میبردند اسمت را فدای آن کفنهایی که آوردند جسمت را چه گُلهایی که میافتاد بر درگاه تابوتت تو هم آن روز را یاد وطن کردی تو هم آن لحظه را کرب و بلا بودی که شاه بیکفنها سنگباران شد سلام ای زادهی شاه شهیدان، یا باب الحوائج شهید روضهی شام غریبان، یا باب الحوائج پناه بی پناه بی پناهان، یا باب الحوائج ای جان یا باب الحوائج
-
زمینه - رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد بار ما از خانهی موسی ابن جعفر بسته شد تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم مشت مسکین درش با کیسهی زر بسته شد آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟ در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد
تاکنون نظری ثبت نشده است.