- 3258
- 1000
- 1000
- 1000
شب هفتم محرم 1403 - محمود و محمد کریمی
مرثیه خوانی شب هفتم محرم با صدای محمود و محمد کریمی، 1403
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
چهارپایه خوانی - آن خیمه که بهشت، دخیل است بر درش آتش گرفت چون جگرِ آبآورش از خیمهها هنوز به عباس میرسد آهِ رباب و گریهی نوزاد مضطرش بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش بعد از سهشب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانیاش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش رفت و «پدر» نگفت علیاصغر آخرش خون ذبیح ریخت روی سینهی خلیل حالا که میدهد خبرش را به هاجرش؟ هنگام دفن کردن شش ماههی حرم افتاد یاد محسن مظلوم و پرپرش از او چه مانده بود که بیرون کشیده شد از قبر در مقابل چشمان مادرش از صبح تا به شب به نوک نیزه خیره و شب تا به صبح طفل خیالی است در برش
-
چهارپایه خوانی - ای جلوهی جلی حسین علی منجلی حسین عموی حجّت ابن حسن ای آخرینعلی حسین باب الحوائج؛ علیاصغر تو یکتنه برای حسین، بودی یه لشکر تویی و دستای عموت، شفیع محشر ای عزادار داغت، خدا یا غریب ابن غریب ابن غریب آخرین جام قالو بلی یا حبیب ابن حبیب ابن حبیب یاعلی ابن حسین ابن علی ای چشمهی زلال علی کوچکترین نهال علی ششماههای و پیر همه عالیجناب آل علی خورشید ارباب؛ ماه ربابی مثل تمام سلسلهات، عالیجنابی در عاشقی پای حسین، فصل الخطابی دست خالی نرفت از درت هرکه بسته به نگاه تو امید داغ تو، داغ آلعبا یا شهید ابن شهید ابن شهید یاعلی ابن حسین ابن علی قنداقهی تو مثل صدف داده به شأن شیعه، شرف نقش نگین تو شرف نوادگان شاه نجف تمثال مولا؛ همنام حیدر عصارهی ولایت زهرای اطهر از اینهمه قدر و شکوه، اللهاکبر بر در و بین دربار تو ما فقیریم و غلامیم و کنیز ما گرفتار ششگوشهایم یا عزیز ابن عزیز ابن عزیز یاعلی ابن حسین ابن علی
-
چهارپایه خوانی - لشکری در پیش رویت هست و تنها میروی ای علیاصغرم گوییا داری به استقبال زهرا میروی ای علیاصغرم
-
زمینه - روزای بیتو چه غمگینه؛ غمگینه غمگینه شبای بیتو چه سنگینه؛ سنگینه سنگیینه هرچی فراق تو دلگیره؛ دلگیره دلگیره خیال وصل تو شیرینه؛ شیرینه شیرینه یهروز میرسه که دامنت رو بگیرم؛ که دامنت رو بگیرم خدا نکنه، تورو ندیده بمیرم؛ تورو ندیده بمیرم توو انتظار تو دنیامه؛ دنیامه دنیامه رسیدن به تو رویامه؛ رویامه رویامه توو شهرمون، همه میدونن؛ میدونن که زندگیم مال آقامه؛ آقامه آقامه سفر یهروزی باید به آخر برسه؛ باید به آخر برسه میترسم آقا که عمر من سربرسه؛ که عمر من سر برسه توو خیمهها، یکی بیتابه؛ بیتابه بیتابه توو گهواره، یکی بیخوابه؛ بیخوابه بیخوابه توو علقمه، یکی گریونه؛ گریونه گریونه مشک عمو دیگه بیآبه؛ بیآبه بیآبه رباب میدونه، چشمانتظاری چه بده؛ چشم انتظاری چه بده بدون عمو، بابا به خیمه اومده؛ بابا به خیمه اومده اشک همه مثه بارونه؛ بارونه بارونه وقتی علی تووی میدونه؛ میدونه میدونه پدر به سرخی قنداقه؛ قنداقه قنداقه شبیه آیینه، حیرونه؛ حیرونه حیرونه کی اشک میریزه که بوی بارون اومده؛ که بوی بارون اومده دیگه آخرین علی به میدون اومده؛ علی به میدون اومده چش فرشتهها خونباره؛ خونباره خونباره برای مادر بیچاره؛ بیچاره بیچاره روو نیزهها دیگه سیرابه؛ سیرابه سیرابه نگین تشنهی گهواره؛ گهواره گهواره تویی با دلی که با خدا همنفسه؛ که با خدا همنفسه برو که برات، تموم دنیا قفسه؛ تموم دنیا قفسه
-
زمینه - توو دلمه مادر، راز نهفته همش میترسم، سرت از نیزه بیفته حتّی اگه من بمیرم گهوارتو پس میگیرم وای! جواب خدارو چی میدن سر شیرخوارمو بریدن امون امون ای دل ناله میزنم تا روضهخونت شم نشد توو آفتاب، پسرم! سایهبونت شم میدونی از چی میسوزم تشنهلبی تو هنوزم وای! رووی چادر مادر تو میریزه خون از لب و حنجر تو امون امون ای دل سر عموتو کاش دیگه نبینم آخه خجالتزدهی امّالبنینم رفت برا تو، آب بیاره شد بدنش پارهپاره وای! سر تو به نی پشت سر سر عموی آبآوره امون امون ای دل
-
روضه - هلهله یکلحظه وقتی بین دشمن، قطع شد زوزهی یک تیر در حلقوم اصغر، قطع شد سیب سرخی بود بر رووی درخت نوبهار باد بر شاخه تکانی داد و نوبر، قطع شد حرمله، خندید؛ تیر، افتاد؛ لشکر، یزله کرد پس رباب افتاد؛ زینب، ناله زد؛ سر، قطع شد دست بابا رحل قرآن بود؛ مصحف هم، پسر صوت قرآن حیف با اللهاکبر، قطع شد رشتهی وصل بدن با سر به مویی بند بود تیر را وقتی کشید، آن رشته آخر قطع شد هرقدم میرفت سمت خیمه، برمیگشت باز با علیاصغر، امیدی داشت؛ دیگر قطع شد آب اگر میخورد مادر، طفل هم سیراب بود طفل وقتی ذبح شد، امّید مادر قطع شد داشت این ششماهه، یک گهواره که هرقطعهاش چندسال پیش با مسمار یک در، قطع شد
-
زمینه - شیرزادهی حیدر، علیاصغر محوریت محشر، علیاصغر شاهماهی کوثر، علیاصغر غنچهی شده پرپر، علیاصغر از خیل ملک برتر، علیاصغر ای فدایی آخر، علیاصغر ای صلابت حیدر، ثارالله سرّ هیبت حیدر، ثارالله نور صورت حیدر، ثارالله شمس دولت حیدر، ثارالله تیغ صولت حیدر، ثارالله شیر حضرت حیدر، ثارالله دربار تو از ملائکه، پره والله شأن اسمت، امر إرجعی صَدَقَ الله با یاد تو، گریه میکنم؛ آره والله با ذکر تو، سینه میزنم؛ بسم الله
-
زمینه - ای پیر قبیلهی نور ای شیر عشیرهی عشق ای حُرّ تبار حیدر ای دُرّ ذخیرهی عشق ای حجّت کربوبلا؛ علیاصغر ای صاحب دولتسرا؛ علیاصغر یا حضرت مشکلگشا؛ علیاصغر؛ یا علیاصغر نور ساحل حسین؛ آرام دل رباب چشم خستتو ببند؛ رووی نی، کمی بخواب نوح کشتی نجات و روح آیههای توحید بغض آخرین ستاره راز گریههای خورشید ای تشنهی جام بلا؛ علیاصغر ای جلوهی قالوا بَلی؛ علیاصغر ای محسن کربوبلا؛ علیاصغر؛ یا علیاصغر گریه میکنم برات؛ وقت روضهخونیه اینجا خنده پاسخ اِن لَم ترحمونیه میریزه اشک رباب از مشک عموی تو خونی شد محاسنم با خون گلوی تو ای آیینهی شکسته از داغ تو، میکشم آه هل من ناصرم رو لبّیک گفتی با نصرُ مِنَ الله همسنگر خون خدا؛ علیاصغر سرلشکری و سرجدا، علیاصغر ای فاتح بیادّعا؛ علیاصغر؛ یا علیاصغر ای مظلوم بیگناه؛ ای تشنهترین شهید لالایی نگفتم و این قصّه به سر رسید زیر نور آفتاب میسوزم کنار تو میبینم که حرمله، میشه نیزهدار تو
-
واحد - محمد کریمی - همین که ناله دشمن بدل به هلهله شد خبر رسید به مادر که ختم قائله شد به روی دست پدر می زدی پر و بال و براش بردن تو تا خیام مسئله شد وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را شاهی که شکسته ست مصیبت کمرش را پروانه به هم ریخته گهواره ی خود را تا باز کند از پر قنداق پرش را تلخ است پدر گریه کند طفل بخندد سخت است که پنهان بکند چشم ترش را دور و برش آنقدر کسی نیست که باید این طفل در آغوش بگیرد پدرش را مادر نگران است خدایا نکند تیر نیت کند از شیر بگیرد پسرش را هم چشم به راه است که سیراب بیارند هم دلهره دارد که مبادا خبرش را افسوس از آن تیر و کمانی که گرفته ست این بار سپیدی گلویی نظرش را شاعر : علی عباسی
-
واحد - بهار عمر من با رفتنت، رنگ خزونه بمیرم که چشای نیمهبازت، غرق خونه تو اون بالای نیزه من اینجا پای نیزه خدایا! خون میباره حتّی از چشمای نیزه خیره سمت سر تو، چشمای کودکانه کاشکی خاکت میکردم مثل مادر شبانه لایلای علیجان؛ لایلای علیجان یهشب خوابت رو دیدم وقت دامادیته مادر رقیّه بود و قاسم بود و محسن بود و اکبر هزار اللهاکبر فدای قدّ و بالات شدی شونهبهشونه با عمو عبّاس و بابات حسرتش روو دلم موند؛ حرمله! کاش بمیری رویاهامو سوزوندی؛ کاشکی آتیش بگیری لایلای علیجان؛ لایلای علیجان حلالم کن که بعد تو، لبم تر میشه مادر حلالم کن که وضع شیر، بهتر میشه مادر گلوی پرپر تو رووی نیزه میشینه خدا! هیچ مادری اینجوری بچّش رو نبینه مثل گهوارهی تو، معجرامونو بردن خواهرای تو تشنه؛ اسباشون، آب میخوردن لایلای علیجان؛ لایلای علیجان علی به نیزهدارت روو زدم با ناامیدی یکم آهستهتر تابت بده، تازه خوابیدی سر نیزه بزرگه برای حنجر تو همش میترسم آخر بیتعادل شه سر تو
-
جفت - بیرون خیمه آفتابه لالا لالا، بچّه خوابه این وای وای خود ربابه سینه میزنم برای علیاصغر گریه میکنم به پای علیاصغر میمیرم توو روضههای علیاصغر خونه دلها توو عزای علیاصغر خون حق، خونبهای علیاصغر اولیا همه فدای علیاصغر مقتدای مؤمنینه؛ علیاصغر من مسلمونم به دین علیاصغر میزبان اربعینه؛ علیاصغر بیشبیه و بیقرینه؛ علیاصغر بیقراریمو میبینه علیاصغر وقتی میزنم به سینه؛ علیاصغر شاهبیت بیت شاهه؛ علیاصغر عالم همه در پناه علیاصغر یکتنه خودش سپاهه؛ علیاصغر پیر سالکای راهه؛ علیاصغر میلرزه فلک با آه علیاصغر آروم میشه با نگاه علیاصغر عرش کشتی نجاته؛ علیاصغر جانان مخدّراته؛ علیاصغر آغوش خدا، قماته علیاصغر منتهی به حق، صراط علیاصغر خوان نعمته، بساط علیاصغر اقدس مقدّساته علیاصغر سربازی برا امامه؛ علیاصغر سرسلسلهی قیامه؛ علیاصغر سرور بنی الکرامه؛ علیاصغر رشک عالمه مقامه؛ علیاصغر مرد مردای خیامه؛ علیاصغر سرورا، همه غلام علیاصغر
-
روضه - من غیورم؛ بهخدا ناله به ذلّت نکشیدم پسرم ذبح شد؛ از حرمله، منّت نکشیدم سر اولاد مرا در بغلم زنده بریدند من ولی روو به خدا، دم به شکایت نکشیدم شمر، هو کرد؛ سنان، عربده زد؛ حرمله خندید هیچروزی بهخدا اینهمه غربت نکشیدم گلوی اصغر و بازوی مرا تیر به هم دوخت تیر را از گلوی دوخته، راحت نکشیدم تیر، شرمندهی من شد؛ عمر سعد ولی نه چه بلاها که از این حجم قساوت نکشیدم بروم خیمه، بمانم، بروم دشت، چه سازم؟! من سر اکبر خود اینهمه حیرت نکشیدم چشم من خورد به چشمان رباب؛ آه کشیدم آه! از هیچکس اینطور خجالت نکشیدم
-
شور - با یهتیر نگاه به من روو سیاه سرم افتاد به پات که شدم سربهراه نگو پیشم نمون؛ اینو از من نخواه با تو که هستم، خوبم بیتو پریشونم یهعمر از یکلحظه بیتو پشیمونم من بیتو نمیمونم؛ نمیتونم از همون اوّلا که شدم مبتلا شور عشق تو کرد، رازمو برملا هرجا گفتم حسین، اونجا شد کربلا من که ندارم چیزی غیر کم و کاستی والله دوست دارم مستیه و راستی توو روضت نبود هیشکی اگر که تو مارو نمیخواستی به دل من بتاب؛ من خونهخراب یل امّالبنین؛ پسر بوتراب من پیادهنظام؛ تویی عالیجناب من میمیرم برات؛ این شد حرف حساب اگه نباشه ساقی میکده تعطیله شرح مقام زلفت به طول و تفصیله ای عشقِ مسیحیها بگو اسمت کجای انجیله
-
شور - غیر از این خاک بلاکش وطنی نیست تو را جز سَنان و نی و خنجر چمنی نیست تو را گفتم از خاتمِ انگشت تو را بشناسم تو که انگشت نداری، یَمَنی نیست تو را زینت دوش مصطفی روی زمینه ای خدا دلهره داره مادرش غرق به خونه پیکرش داره میگیره نفسم از نفسای آخرش همه لشگر دورَش کردنو یکی داره با سنگ میزنه دارم میبینم یه بی حیا به موی یارم چنگ میزنه ای حسینم ای حسینم
تاکنون نظری ثبت نشده است.