- 1575
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت فاطمه (س) شب دوم فاطمیه اول 1402 - محمود کریمی
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب دوم فاطمیه اول با صدای محمود کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - حال ما دنیانشینان بیتو اصلاً خوب نیست بیتو در دنیای ما، جز فتنه و آشوب نیست باغهای این حوالی را همه سرما زده دور از خورشید، هرگز حاصلی مرغوب نیست خوب میدانم شبیه عاشقانت نیستم خوب میدانی که اوضاع دلم، مطلوب نیست کاش میشد خاک پایت، سرمهی چشمم شود آخر این مژگان من که کمتر از جاروب نیست با تمام این سخنها، کاش برگردی نگار کاسهی صبر من بیچاره، چون ایّوب نیست مادرت در کوچهها فریاد زد، مهدی بیا زودتر برگرد؛ حال مادر اصلاً خوب نیست
-
روضه - بال من، رو به آسمان باز است در دلم، شور و شوق پرواز است چونکه نام حسن به گوشم خورد آنکه یک آسمان، پر از راز است سردر خانهاش نوشته شده این کرمخانه، دائماً باز است زندگی را سهبار بخشیده کرمش هم همیشه اعجاز است غصّهاش گرچه رو به پایان بود قصّهاش، تازه رو به آغاز است سالیانیست بعد حادثهای با غم و بغض خویش، دمساز است چشم او، آسمان باران است غربتش زیر خاک، پنهان است تیر غم از پی پرش آمد یکمدینه، بلا سرش آمد توی مسجد، مغیره از روی عمد بیحیا پای منبرش آمد توی خانه بهروی درد دلش آتش زهر همسرش آمد لختههای جگر به روی لبش وا مصیبت که خواهرش آمد تیرها آمدند تا بدنش روی دوش برادرش آمد روی لب، لا اله الّا الله وقت تشییع، مادرش آمد شیشهی پهلویش، ترک دارد با حسن، درد مشترک دارد او که یکعمر، بیصدا مانده به دلش، زخم کوچهها مانده به در شعلهور شده عمریست خیره چشمان مجتبی مانده او خودش دید بر رخ مادر جای سیلی بیهوا مانده ردّ دستی که موسپیدش کرد روی گلبرگ یاس، جامانده بعد از آن حادثه، روی چادر علّتش چیست؟! ردّ پا مانده رفت و زینب به خویش میگوید وای من! داغ کربلا مانده
-
روضه - بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست اینها که میبینی روی لب من لختهی خون نیست؛ دقمرگ هر روزس از قصّهی کوچه از غصّهی آنروز چیزی برام جز زهر، درمون نیست بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست وقتیکه اونروزا، یک چندماه بعد از رفتن مادر از من شنیدی ماجرای چادر خاکی از فرط گریه، حال تو بد شد من چی بگم دیدم؛ راه من و مادر، توو کوچهها سد شد چشمام سیاهی رفت؛ مادر بهروی خاک من مات و مبهوت و دیوار گلگون و زیر چشای مادرم یه لکّهی خون و دستاش توو دستم بود؛ دستاش بیجون و پاهاش لرزون و از اون به بعد، این گریه ممتد شد بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست عمرم گذشت آخر هرروز شد یکسال از غصّهی مادر از غصّهی بابا؛ از گریهی نیمهشب بابا با چاه و نخل و خاک؛ درد دل حیدر از خون و خاکستر؛ خاکستر آتیش و میخ در راحت شدم جانا بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست روزی شبیه روز تو، تا روز محشر نیست داغی شبیه داغ اصغر نیست داغی شبیه ارباً اربا، جسم اکبر نیست داغی شبیه داغ عبّاس دلاور نیست داغی شبیه پیکر پر خون و خاکآلود و رأس نیزه و سر نیست داغی شبیه خیمه و آتیش و معجر نیست
-
زمینه - ز لبت بروز مقال حقّ؛ به کفت حواله نوال حق مثل و مثال تو جان حق؛ رخ حقنمای تو یاعلی ز رخت بهشت، کنایتی؛ ز کف تو بحر، روایتی نفحات خلد، حکایتی بود از لقای تو یاعلی بود این صحائف نه طبق، ز کتاب فضل تو یکورق نرسد کسی به رضای حق، مگر از رضای تو یاعلی نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یاعلی نه مرا زبان که بیان کنم، صفت کمال تو یاعلی
-
زمینه - همه میگن، گریه نکن؛ امّا میخوام زار بزنم همه میگن، آروم بگیر؛ ولی دیگه نمیتونم غروبا همه میگن غروب اون کوچهرو از یاد ببرم امّا نمیشه پیش چشمای منه برا همیشه منو آتیش میزنه برا همیشه کسی نمیدونه؛ من میدونم که میون کوچه، پیش چشام؛ مادرم مادرم کسی نمیبینه؛ من میبینم توو کابوس شبا، بغض صدام؛ مادرم مادرم چی بگم از اونشبی که میمیرم به خاطرش مادرم منو گرفت توو پناه چادرش فقط اینو یادمه صدای یک سیلی توو کوچهها پیچید مثل یه فریاد دوتا گوشواره رو خاک کوچه افتاد دیگه راه خونمونو بردم از یاد اگه بخوره باز روی زمین کسیکه بدنش زخمی باشه؛ مادرم، مادرم صورتی که هنوز داغ آتیش روی کبودی گونههاشه؛ مادرم، مادرم مادرم از اون به بعد تا نگاه میکنه به من میگه این راز بزرگ، بین من و تو یاحسن من میگم به مادرم الهی من فدای غربتت بشم یاس کبودم کاشکی من با تو توو اونکوچه نبودم مگه آروم میشه آتیش وجودم؟ میون قفسش بستریه مریضی که دیگه جون نداره؛ مادرم مادرم داره میسوزونه چشمامونو اون دردایی که درمون نداره؛ مادرم مادرم
-
واحد - ?روزی که شکستند غرور پدرش را در کوچه بریدند همه برگوبرش را با خنده گذشتند از این مرد و ندیدند وقت گذر از کوچه، دو تا چشم ترش را میخواست نفس تازه کند؛ از نفس افتاد آورد به خانه، تن بیبالوپرش را هرچند که در کوچه، قدش حکم عصا داشت زآن روز دگر راست نکرده کمرش را این روضهی جانکندن امثال من و توست گفتند نمیدید دگر دوروبرش را تنها به حسن داد نشان، مادر سادات در راه رسیدن به حرم، زخم سرش را هرروز انیس نگرانی علی بود پر کرد غم فاطمه، شب تا سحرش را از خیمهی غارت زدهاش، آه! چه گویم بردند شبانه زرهش را؛ سپرش را عمریست که دندان به جگر داشته این مرد حالا شده وقتش که ببیند اثرش را امروز که جای علی و فاطمه خالیست بر دامن زینب بگذارید سرش را ای وای به من از جگر عمّهی سادات او دید فقط لختهی خون جگرش را سخت است به والله، به تصویرکشیدن سوز نفس آخر و وقت سفرش را یک روز شکستند سر مادر و یکروز با سنگ شکستند سر گل پسرش را
-
واحد - پرواز آسمانی او را، ملک نداشت ماهی که در اطاعت خورشید، شک نداشت سنگش زدند و دست ز افشای شب نشست آن نور ناب، واهمهای از محک نداشت مهتاب زیر سیلی شب بود و آفتاب حتّی دو دست باز برای کمک نداشت این بود دستمزد رسالت، زمینیان؟! انگار دست پاک پیمبر، نمک نداشت میپرسد از شما که چه کردید مردمان گلدان یاس باغچهی من، ترک نداشت خورشید و ماه را به زمینی فروختند ای کاش خاک تیرهی یثرب، فدک نداشت
-
شور - تویی که ماه آسمون عشقی بهروی سینهها، نشون عشقی بهروی کویر دلهای تشنه همه طراوت بارون عشقی میمیرم از بیقراری؛ آقام آقام که تو هنوز حرم نداری؛ آقام آقام دیوونگی عاشق از قدیمه در خونهی تو، خود حطیمه کسیکه ما رو میبینه، میدونه که آقای غریبمون، کریمه دلم شد از خوشی فراری؛ آقام آقام که تو هنوز حرم نداری؛ آقام آقام همه حاجتامو ازت میگیرم تو پادشاهیو منم فقیرم نگاه تو، تموم زندگیم برا دله پارهپارت بمیرم منو دل و آه و زاری؛ آقام آقام که تو هنوز حرم نداری؛ آقام آقام
-
شور - بیتاب بیتابم؛ دلتنگ اربابم این ذکر لبهامه؛ درمونه دردامه این عشق و رویامه تا جون توو دستامه؛ تا خون توو رگهامه این آقا، آقامه سرمست سرمستم؛ دل رفته از دستم این چشما میباره؛ این شبها بیداره دلتنگه دیداره اینجا شد می خونه؛ این قلب دیوونه باز امشب میخونه آقایی، مولایی؛ مجنونم، لیلایی سرداری، دلداری؛ بهبهبه چه اسمی داری ای ذکر طوفانی؛ تو روح قرآنی تو ذات رحمانی ای رمز بسم الله! ای روح روحالله ثارالله ثارالله
کاربر مهمان