- 869
- 1000
- 1000
- 1000
وفات حضرت ام البنین (س) 1402 - محمود و محمد کریمی
مرثیه خوانی وفات حضرت ام البنین (س) با صدای محمود و محمد کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مدح - از اوّل هرکجا که حرفی از مادرترین بوده همیشه بعد اسم فاطمه، امّالبنین بوده کنیزی کرد زینب را؛ مقامش رفت بالاتر اگر امّالبنین، امّالبنین شد؛ اینچنین بوده خودش را روز اوّل، پای زینب روی خاک انداخت کسیکه پیش اقوام خودش، بالانشین بوده ادب را شیر کرد و نوشجان بچّههایش کرد که بیشک همسر شیرخدا، شیرآفرین بوده برای بچّههای فاطمه، مادرشدن کم نیست فقط او لایق این مرتبت روی زمین بوده اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم علی تاج ولایت بود و این بانو، نگین بوده اگر نانی به سائل داده، گفته یادتان باشد که نان سفرهاش، نان امیرالمؤمنین بوده هزار عبّاس اگر میداشت، تقدیم علی میکرد نخوان امّالبنین او را که امّالعارفین بوده از اینکه عالمی حاجت گرفت از دست پرمهرش یقین دارم، خودش دست خدا در آستین بوده شبیه کربلاییها بخواه اوّل از او حاجت چرا که پیش از عبّاسش به فکر زائرین بوده امام دین در عاشورا به عبّاسش پناه آورد از این منظر ببینی، زیر دینش رکن دین بوده علمدارش زمین افتاد اگرچه روز عاشورا علمدار بساط روضه، بعد از اربعین بوده به داغ شیرخواره، گریه کرده؛ نه به شیرانش فداکاری ببین؛ انگار امِّ بیبنین بوده به سینه میزد و میگفت: ای تنهای بیمادر تمام فکر و ذکرش لحظهی هَل مِن معین بوده نبایستی برایش از حسین اینگونه میگفتند که ساعاتی به زیر زانوی شمر لعین بوده
-
روضه - غم دل امّبنینه غمت روضهی بازه، چهرهی درهمت خیلی عوض شدی عزیز دلم منو حلال کن اگه نشناختمت اشک غریبی توی چشمام نشست مثل سر تو، پشت من هم شکست زینب من! بیا بگو دروغه اینکه میگن حرمله دستاتو بست حقیقته انگاری؛ خواب نبودم ناراحتم پیش رباب نبودم بدجوری آبروریزی کرده شمر کاشکی من از بنیکلاب نبودم آسمونم رو بیقمر، کی دیده پروانهی بدون پر، کی دیده امّبنین بهم نگی، حق داری امّبنین بیپسر کی دیده سر بریدن امید و احساسمو تبر زدن ساقههای یاسمو خواستی چهار تا قبر اگه بسازی کوچیک درست کن واسه عبّاسمو رفت و دل اهل حرم خالی شد دست امیر لشکرم، خالی شد یهجوری تیر زدن به چشم نازش کاسهی چشم پسرم، خالی شد تو علقمه، راهشو بند آوردن چی به روز قدّ بلند آوردن گریهم از اینه توی بزم شراب سرش رو با بگوبخند آوردن سراغشو از این و اون میگیرم جونی ندارم ولی جون میگیرم حالا که مادر نداره حسینم خودم میام براش زبون میگیرم بهم بگو که نور عینم کجاست بگو غریب عالمینم کجاست من خبر بچّههامو نمیخوام فقط به من بگو، حسینم کجاست روزی که رفت، فکر اجل نکردم پیشش به دلشورم، محل نکردم نخواستم حس کنه که بیمادره عبّاسمو اگه بغل نکردم گفتی تموم دشتو، دشمن گرفت تکتک بچّههامو از من گرفت زینب من! بگو کی اومد آخر؟! سر حسینمو به دامن گرفت بگو دروغه، غارت پیرهنش مثل رسوم جاهلا کشتنش شاید هزارتا زخمو باور کنم باور ندارم رگای گردنش بگو لباشو چاکچاک نکردن با پیرهنش، خنجرو پاک نکردن الهی به خاک سیاه بشینن سهروز و شب، بچّهمو خاک نکردن میگن که خورشیدم، چه بیفروغ بود محل ذبحش، حسابی شلوغ بود حرفایی که بشیر با گریه میگفت زینب من! بگو همه دروغ بود بشیر میگفت: اشک حسینو دیده شنیده که زخمزبون شنیده میگفت با چه زحمتی رو ذوالجناح تیر سهشعبه از کمر کشیده بشیر میگفت: پرش رو برده بودن با نیزهها سرش رو برده بودن دختری تو خیمه، تو آتیش میسوخت یهعدّه معجرش رو برده بودن خوندی تموم روضه رو هرچی بود گفتی غم وداع اکبر، چی بود امّا میون این همه مصیبت نفهمیدم گناه اصغر چی بود؟! چاره رو از دست تو در آوردن پیروهن پاره رو در آوردن بشیر میگفت از خاک پشت خیمه با نیزه، شیرخواره رو درآوردن عزیز من همینکه راه دور رفت شادی دیگه از این دل صبور رفت نمیتونم باور کنم هنوزم سر حسینم میون تنور رفت
-
روضه - نمیزد اینقدر لطمه، اگر با او نمیگفتند که یکنیزه به پایش خورد، وقتی روی زین بوده سؤالی کرد که با سر! چهها کردند بعد از ذبح بشیر آهسته گفت: امّالبنین! در خورجین بوده خجالت میکشید از فاطمیات بنیهاشم که در کوفه، حجاب دخترانش آستین بوده همان بهتر نبود آنجا ببیند دخترانش را میان مجلسی که حرمله بالانشین بوده کسی نشنیده از او که بگوید وای عبّاسم ولی سردردهایش از عمود آهنین بوده
-
زمینه - مثه پاییز زرد اومدم؛ پره غصّه و درد اومدم سائل پسر توام و در خونهی مرد اومدم مرد مرداس پسرت مرهم درداس پسرت شفای امروز همه شافع فرداس پسرت پسرات یکییکی رفتن و شهید شدن پیش چشم فاطمه، همه روسفید شدن تو ندیدی یا امّبنین، قمرت شده نقش زمین ندیدی بیبی امّا حالا بیا حال حسینو ببین زاره زاره پسرت دل بیقراره پسرت دیگه یه مردم میون حرم نداره پسرتپسرت که خورد زمین، سپر حسین شکستپناه حرم که رفت، کمر حسین شکست پاشو دلشوره کشته منو؛ میری میشکنی پشت منو چهجوری یهتنه تا حرم ببرم آخه این بدنو روی تو مبهمه و چشم و ابروت درهمه و تو بیتابی روی زمین بیتاب تو، حرمو پاشیده شد سری که تا بزم میمیره یهجوری شده فقط از بغل رو نی میره زینبم بیتو خواب نداره؛ نباشی، کی هواشو داره تو راضی میشی تشنه بشه، حرمله براش آب بیاره پاشو امّید همه خیمههامون غرق غمه ای خوش غیرت میبینی نامحرم تو حرمه تو نباشی با حرم، بد میشه برای من خواهرت اسیر میشه تو یهعدّه بد دهن
-
واحد - شانههای تو، بنا بود که مرهم بشود شیوهی مادریات، شهرهی عالم بشود دست در دست تو باشند قمرها همگی تار مویی نکند از سرشان کم بشود آمدی فاطمه تا باز پس از فاطمهای پشت یککوه به یک آینه، محکم بشود تا که با چادر گلدار نمازت هربار قامت یاس در این خانه، مجسّم بشود چشمهای تو بیفتد به نگاه حسنت سهمت از مادریات، بغض دمادم بشود پسرت را سپر جان حسینت بکنی تا مبادا که قد جان علی، خم بشود آه ای امّبنین! با همهی مادریات باید این خانه مهیّای محرّم بشود
-
واحد - ادب را منتهایی؛ مهربانی را تو بنیانی به درد لاعلاج دوستان خویش، درمانی تو را ای سایهی زهرای اطهر، سجدهها کردم به درگاه شریفت آمدم امّا به پیشانی سری دارم میان سروران، گر از سر رحمت مرا وقت عبورت، خاک پای خویشتن دانی دو چشم خشک آوردم به تادیبش بیا برخیز مگر اشک مرا امشب سر جایش تو بنشانی تو را ای ابتدای رأفتت پایان هر رفعت به پایان آمد این دفتر، شما را نیست پایانی حریم سفرهات بابالحوائج سازد از عبّاس عجب دستان پر مهری؛ عجب رزقی، عجب نانی همه حاجتروا از دستهای او شدند، آری گرفته رزق خود را دستهای او ز دامانی بلاگردان فرزندان زهرا کردیاش امّا روا بود عالمی را دور عبّاست بگردانی عطش مینوشی از آن مشک پاره، مادر غیرت عطش را قوت خود کردی، تو که از جنس بارانی دل سنگ از طنین نوحههایت آب خواهد شد دمی که چشمهای دشمنانت را بگریانی عزاداری و میباری؛ ولی آری ادب داری اگر پژمردهای، پژمردهی شاه شهیدانی شب و روز تو عاشوراست؛ گر عبّاس را خواندی میان خیمهها دلواپس شام غریبانی سوار موج اشکت میروی تا عرصهی گودال کنار جسم صدچاک امام خویش میمانی در افتادهست گیسوی حسین و پنجههای شمر ببین اسلام را افتاده دست نامسلمانی شبیه زلف در دستان قاتل، گشته احوالت پریشانی پریشانی پریشانی پریشانی نگاهت میدود؛ خنجر چه ظلمی با گلو کرده برای زیر و رو افتادنش، پارهگریبانی غم پیراهنش آتش به جانت میزند، آری تقلّا میکنی جسم شهیدت را بپوشانی دلت مانند اوضاع خیامش، سخت آشفته امامت مقتدایت آشنایت، زیر پا خفته
-
واحد - محمد کریمی - مهربان و همدم و مادرترین نامادری آبرویی یافت از ام البنین، نامادری بعد زهرا و خدیجه بس که او پُر مهر بود بر مسلمانان شد “امالمؤمنین” نامادری بچه ها وقتی پریشانحال مادر میشدند شانه میزد موی آنهارا همین نامادری آنقَدَر بانو محبت داشت قطعا تا ابد مادر دنیا نمیآرد چنین نامادری دست مادرها به سوی اوست تا رزقی دهد بر رکاب مادران گردد نگین نامادری چارتا نوکر برای چار زهرازاده داشت آفریده نوکران مه جبین نامادری هم خدا و هم رسول و فاطمه دم میدهند آفرین و آفرین و آفرین نامادری فاطمه در کربلا شاهد ولیکن در بقیع روضه ها میخواند با صوتی حزین نامادری میکُشد مارا دم “وَیْلِی عَلَى شِبْلِی” او روضه میخواند از عمود آهنین نامادری فاطمه چون روی منبر روضه خوانی میکند وقت روضه مینشیند بر زمین نامادری من بهشتم زیر پای اوست، از بس مادر است دست من را میکشاند پای دین نامادریشاعر : احمد ایرانی نسب
-
شور - ?تنها افتخار من اینه مست بادهی اباالفضلم یا امّالبنین! مدد مادر من دلدادهی اباالفضلم جان اونلحظه که گردوندی عبّاسو دور سر ارباب دست من به دامنت مادر؛ یا امّالبنین منو دریاب شدم عاشق واویلا؛ پا تا سر واویلا منو دریاب واویلا؛ ای مادر واویلا ای جانم به اینهمه غیرت ای جانم به این وفاداری این مادر که تربیت کرده فرزندو برا فداکاری اونکه شد مرد همه مردا؛ اصل غیرت و ادب عبّاس از تأثیر شیر مادر شد، شیر فارِس العرب عبّاس شده ذکرم واویلا؛ واویلا واویلا یا ابالفضل واویلا؛ یا مولا واویلا داغش سخته و جگرسوزه هرکس اینهمه پسر داره میسوزونه عالمو آهش زهرا از دلش خبر داره توو قلب مدینه میخونه، پرپر شد گلای باغ من مشک پارهپاره با اشکاش، گریونه به پای داغ من دیگه هرروز واویلا؛ عاشوراس واویلا وا حسینا واویلا؛ وا عبّاس واویلا
-
شور - پدرت از نجف آمد، تو هم از خیمه بیا قدمی رنجه کن و پای بنه بر سر من عباس واویلا به سرم بود بیاید به برم ام بنین مادرت فاطمه آمد عوض مادر من
تاکنون نظری ثبت نشده است.